برخى آثار مثبت مصائب و بلایا براى مؤمن
مصائب، شدائد، محرومیّتها و گرفتارى هایى که خداوند به اقتضاى ربوبیّت خویش، در زندگى شخص مؤمن به وجود میآورد، حکمتهاى فراوانى دارد که به پارهاى از آنها اشاره مى کنیم.
1. انسانیّت انسان در دل سختىها شکل مى گیرد و پدید میآید. قرآن کریم مى فرماید :لَقَد خَلَقنَا الاِنسانَ فى کَبَدٍ:هر آینه انسان را در دل سختى آفریدیم.[1] بنابراین بشر در مواجهه با سختى هایى که خداوند در زندگیش ایجاد مى کند، به مدارج انسانیّت راه مى یابد و به مقامات انسانى نایل مى شود. به بیان دیگر، شخصیّت انسانى، نتیجه ى مواجهه ى با سختى هاى زندگى است.
2. تحمّل سختىها و شدائد، روح انسان را بزرگ و پرظرفیّت مى کند و وجود او را براى دریافت عطاهاى بزرگتر خداوند آماده مى سازد.
3. بالاترین منزل سلوک، نیل به دیدار و وصال الهى است و جز با تحمّل سختى و دشوارى، به این منزل نمىتوان راه یافت. خداى متعال مى فرماید: یا اَیُّهَا الاِنسانُ اِنَّکَ کادِحٌ اِلى رَبِّکَ کَدحاً فَمُلاقیهِ :اى انسان! تو در سیر به سوى پروردگارت متحمّل سختىهاى بزرگى مى شوى، پس آنگاه به لقاء و دیدار او نایل مى گردى.[2] بنابراین یکى از ثمرات دشوارى هاى زندگى، نیل به لقاء الله است.
4. امتحانات الهى براى این نیست که خداوند وضعیّت درونى شخص را تشخیص دهد؛ زیرا هیچ چیز از علم الهى پوشیده نیست. امتحانات الهى براى این است که خود شخص به شناخت دقیقتر و بهترى از خویش دست یابد. یکى از حکمت هاى مصائب و ابتلائات، دستیابى انسان به همین شناخت است. انسان بدون شناخت نقاط ضعف و کاستى هاى خویش، امکان تکمیل و اصلاح خود را ندارد. در مواجهه با موقعیّت هاى سخت و دشوار زندگى است که انسان نقاط ضعف و قوّت خویش را مى شناسد و به نقایص و کاستى هاى خود پى مى برد.
در نظامهاى آموزشى، میزان دشوارى امتحان هر گروه از فراگیران، با کلاس و سطح علمى آنان متناسب مىباشد و اگر از گروهى از فراگیران امتحان دشوارى گرفته شود، حاکى از این است که امتحان گیرنده، سطح آنها را بالا دانسته است و متقابلاً کسى که مطلقاً امتحانى از او گرفته نمى شود، شخصى است که در مسیر تحصیل علم قرار ندارد و همچون کودکان هرزه گرد کوى و برزن است که اساساً در مدرسه و مکتبى وارد نشده و محصّل نیستند. در نظام الهى نیز دشوارى امتحانات و ابتلائات حاکى از این است که خداوند سطح کمال شخص را بالا دانسته است و لذا شدّت مصائب و گرفتارى ها، نه تنها بد و یأسآفرین نیست؛ بلکه بشارتآمیز، مسرّت بخش و امیدآفرین است. متقابلاً نبود مصائب و بلایا در زندگى شخص، نه تنها خوب و باعث خوشحالى نیست؛ بلکه حاکى از این است که خداوند او را دانشآموز مدرسه ى تکامل ندانسته است و این خبرى تلخ و دردآور است.
امام صادق علیه السّلام مى فرمایند: اِنَّمَا المُؤمِنُ بِمَنزِلَةِ کَفَّةِ المیزانِ، کُلَّما زیدَ فى ایمانِهِ زیدَ فى بَلائِهِ :مؤمن همچون کفّه ى ترازوست. هرچه بر ایمانش افزوده شود بر گرفتارى هایش اضافه مى شود.[3] و همچنین مى فرمایند :یُبتَلَى المُؤمِنُ عَلى قَدرِ ایمانِهِ وَ حُسنِ اَعمالِهِ، فَمَن صَحَّ ایمانُهُ وَ حَسُنَ عَمَلُهُ اشتَدَّ بَلاءُهُ وَ مَن سَخُفَ ایمانُهُ وَ ضَعُفَ عَمَلُهُ قَلَّ بَلاءُهُ :مؤمن بهاندازهى ایمان و نیکى عملش گرفتار مىشود. هرکس ایمانش درست و عملش نیکو باشد، گرفتاریش سخت است و هر که ایمانش سست و عملش ضعیف باشد، گرفتاریش اندک است.[4] امام سجّاد علیه السّلام مى فرمایند :اِنّى َلاَکرَهُ لِلرَّجُلِ اَن یُعافى فِى الدُّنیا، فَلا یُصیبُهُ شَىءٌ مِنَ المَصائِبِ :من براى شخص کراهت دارم که در دنیا در عافیت باشد و چیزى از مصائب به او نرسد.[5]
5. ابتلائات و سختى ها سبب پاک شدن روح مؤمن از آلودگى هایى است که در اثر ارتکاب گناهان به آن مبتلا شده است. پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم مىفرمایند: اَلسُّقمُ یَمحو الذُّنوبَ :بیمارى گناهان را محو و نابود مى سازد.[6] و نیز مىفرمایند :ساعاتُ الهُمومِ ساعاتُ الکَفّاراتِ :زمانهاى اندوه و گرفتارى ها، زمانهاى کفّاره و جبران گناهان است.[7] امام صادق علیه السّلام مى فرمایند :اِذا اَرادَ اللهُ بِعَبدٍ خَیراً عَجَّلَ عُقوبَتَهُ فِى الدُّنیا وَ اِذا اَرادَ اللهُ بِعَبدٍ سوءاً اَمسَکَ عَلَیهِ ذُنوبَهُ حَتّى یُوافى بِها یَومَ القِیامَةِ: هنگامى که خداوند براى بندهاى اراده ى نیکى کند، در مورد عقوبت و کیفر او به سرعت در دنیا اقدام مى کند و وقتى که خداوند براى بندهاى بد بخواهد، گناهانش را حفظ مى کند تا در روز قیامت به طور کامل تلافى کند و او را کیفر نماید.[8]
------------------------
پی نوشت ها:
1. سوره ی بلد، آیه ی 4.
2. سوره ی انشقاق، آیه ی 6.
3. کلینی، کافی، ج 2، ص 253.
4. کلینی، کافی، ج 2، ص 252.
5. کلینی، کافی، ج 2، ص 256.
6. مجلسی، بحارالانوار، ج 64، ص 244.
7. همان.
8. مجلسی، بحارالانوار، ج 78، ص 177.
منبع: کتاب شراب طهور، مهدی طیّب، صص 211 و 212